شعر


صبحِ بي تو، رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد


بي تو حتي مهرباني حالتي از کينه دارد


بي تو مي‌گويند تعطيل است کار عشقبازي


عشق اما کي خبر از شنبه و آدينه دارد


جغد بر ويرانه مي‌خواند به انکار تو اما


خاک اين ويرانه‌ها بويي از آن گنجينه دارد


خواستم از رنجش دوري بگويم يادم آمد


عشق با آزار، خويشاوندي ديرينه دارد


روي آنم نيست تا در آرزو دستي برآرم


اي خوش آن دستي که رنگ آبرو از پينه دارد


در هواي عاشقان پر مي‌کشد با بي قراري


آن کبوتر چاهي، زخمي که او در سينه دارد


ناگهان قفل بزرگ تيرگي را مي‌گشايد


آن که در دستش کليد شهر پر آيينه دارد


مرحوم قيصر امين پور


حيف است به دوستي، زباني باشيم


در عالم حرف، يار جاني باشيم


آقايي و صاحب الزماني، ماهم


اي کاش که صاحب الزماني باشيم


***


تو خوبتر از هر آنچه دانند تو را


به اشک و دعاي ندبه خوانند تو را


نه صورت آرزو، نه اميّد محال


يک روز آخر، به ما رسانند تو را


محمد جواد محبت


زان يار دلنوازم شکري است با شکايت


غم‌ها به جان اثر کرد پس گو به جان حکايت


شب رفت و روز آمد، اما تو برنگشتي


مهدي ببخش ما را زين جرم و اين خيانت


گفتم چو باز گردي غم‌ها برت سرايم


غم از دلم برون کن اي کوکب هدايت


تأخير وصل رويت از اين دل غريب است


دل را تو رام بنما از لطف و از عنايت


شام و سحر بگريم چون رفتنت ز ما بود


بخشا تو جرم ما را اي شاخه ولايت


عشقت رسد به فرياد مهدي اگر تو خواهي


گو از براي اين دل از لطف بي‌نهايت


سيده شريفه کريمي نژاد


دل به خلوتگه صاحب خبران کي ببريم


ما که از مرحله مهر تو دوريم هنوز


صاحب مهر و وفا، چشم اميدي داريم


به دل و دست تو گر، مست غروريم هنوز


دست بالا کرده و هر دم دعا کرديم وليک


پيرو شيطان ملعون و شروريم هنوز


زاده شمس و قمر، ‌نور تو روشن گر راه


گرچه کوريم ولي طالب نوريم هنوز


صاحب جاه و جلال ار نظري ننمايي


غرق در ظلمت و تاريکي گوريم هنوز


ساقي بزم خدا در ملکوت اعلي


به اميد فرجت غرق سروريم هنوز





محمد شهرتي

[مجله شماره 23 : - ادبي]


سايت مجله امان - مجله عمومي - ويژه امام زمان عليه السلام

زنان در انقلاب حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف چه نقشي دارند؟

زنان در انقلاب حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف چه نقشي دارند؟


بدون ترديد، نقش زنان در تاريخ اسلام، نقش بسيار مهم و تعيين‌كننده‌اي بوده و هست. در صدر اسلام، زناني چون نسيبه را مشاهده مي‌كنيم كه در جنگ احد از رسول خدا صلي الله عليه و آله دفاع مي‌كرد و در اين راه زخمي شد. نيز در جنگ احد، بدن امام علي عليه السلام پر از زخم شده بود، به طوري كه بدن آن حضرت شصت جراحت سخت برداشت. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دو زن را به نام سليم و اُمّ‌عطيه مأمور مداواي حضرت علي عليه السلام نمود، و آنها طبق مأموريت به زخم بندي مشغول شدند. همچنين نقش پر اهميت زهراي اطهر عليها السلام در دفاع از حريم ولايت، امري است روشن و معلوم كه در جاي خود مورد بحث قرار گرفته است.


از اين رو زنان در انقلاب جهاني حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز داراي نقش مهمي هستند. امام باقر عليه السلام فرمود: «سوگند به خدا سيصد و اندي مرد مي‌آيند كه ميانشان پنجاه نفر زن هستند. در مكه اجتماع مي‌كنند، بي‌آن‌كه قبلاً وعده داده باشند. آمدنشان مانند ابرهاي پاييزي است».[1]


با توجه به اين مقدمه مي‌توان گفت:


الف. در ديدگاه اسلام، حضور زن در امور اجتماعي، يك مسئله پذيرفته شده است و مي‌توان براي آن، مؤيد‌هايي را ذكر كرد:


1. حضور جدي حضرت زهرا عليها السلام و زينب كبرا عليها السلام در امور اجتماعي و سياسي.


2. حضور زنان در ميان سپاهيان پيامبر صلي الله عليه و آله كه وظايفي همچون رساندن آب و غذا به رزمندگان، پرستاري مجروحان، تهيه دارو، رساندن مهمات، انتقال شهدا، تشويق رزمندگان و… داشتند. چنين چيزي را در سيره جنگي حضرت امير عليه السلام نيز مي‌توان ديد؛ مثل داستان حضور زني به نام سُوده حمداني در جنگ صفين كه رزمندگان را عليه معاويه تشويق مي‌كرد.


ب. از آن‌جا که سيره امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ادامه سيره پيامبر صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام است، قطعاً در دولت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز زنان از ياري آن حضرت محروم نخواهند بود. چنان که امام صادق عليه السلام در مورد فعاليت آنها فرمود: «زنان همان كارهايي را كه در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله انجام مي‌دادند، در زمان حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز انجام خواهند داد».[2]


در برخي روايات فقط به گونه اجمال به حضور زن تأكيد شده و نامي از تعداد آنان برده نشده است. در برخي روايات به سيزده زن اشاره دارد كه هنگام ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف با ايشان خواهند بود.[3] البته اين روايت، تعداد زنان رجعت‌كننده در زمان ظهور حضرت را بيان مي‌كند. همچنين برخي روايات تعداد زنان را در جمع ياوران اصلي حضرت، پنجاه نفر بيان كرده‌اند؛ در دسته ديگري از روايات، تعداد ياران زن تا چند هزار نفر برشمرده شده است.[4] البته اين زنان غير از ياوران اصلي حضرت هستند.


در نتيجه مي‌توان گفت با توجه به سيره نبوي و علوي، حضور زن در حكومت حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و ميان ياران آن حضرت، امري مسلّم است، ولي بايد توجه داشت كه ياري رساندن زنان به حضرت (بر خلاف آنچه به ذهن متبادر است) به جبهه جنگ منحصر نيست؛ بلكه عرصه‌هاي مختلفي چون حوزه فرهنگ و سياست، امور اجتماعي و تربيتي را نيز در برمي‌گيرد. حوزه‌هايي كه در آنها ميدان ياري براي زنان با حفظ كرامت آنها، باز است و زنان در حكومت حضرت مي‌توانند در اين عرصه‌ها نقش داشته باشند.[5]



[1]. بحارالانوار، ج52، ص223.


[2]. اثبات‌الهداة، ج3، باب32، فصل48، ص575، ح725.


[3]. همان.


[4]. نشانه‌هايي از دولت موعود، ص83..


[5]. براي مطالعه بيشتر، ر.ك: سيماي آفتاب، حبيب الله طاهري؛ نشانه‌هايي از دولت موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف، نجم الدين طبسي.


[مجله شماره 23 : - پرسش و پاسخ]

 مجله امان - ويژه امام زمان عليه السلام  

مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه (2)







حضرت مهدي(عليه السلام) و اصلاح فكري ـ فرهنگي بشر
گرچه برداشت عمومي از تأمين عدالت در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) معمولا عدالت اجتماعي و اصلاح امور اقتصادي و توزيع عادلانه ثروت‌هاي جهاني است، اما حقيقت آن است كه با ظهور مصلح كل ، حضرت مهدي (عليه السلام)، عدالت و اصلاح در تمام شئون هستي پديد‌مي آيد و پيشه و انديشه بشري اصلاح‌مي گردد و عقل انسان ها در هر دو بعد علمي و عملي تعديل‌مي شود; بدين بيان كه اكنون به سبب فاصله گرفتن بشر از معارف وحي، تمام قواي ادراكي و تحريكي او در مرداب افراط و تفريط گرفتار آمده و هر روز كه بر جامعه بشري‌مي گذرد، مكتب‌هاي جديدي در شرق و غرب جهان پديد‌مي آيند و طرح ها و الگوهاي فكري، فرهنگي و سياسي گوناگوني را عرضه‌مي كنند و نسل‌هاي بشر را يكي پس از ديگري از مسير انساني منحرف كرده، در معرض سقوط فكري، فرهنگي، اخلاقي و اعتقادي قرار‌مي دهند. اما با ظهور ذخيره هستي، مهدي موعود(عليه السلام)، همه مكتب‌هاي غربي و شرقي و مذاهب گوناگون افراطي و تفريطي در هم پيچيده‌مي شوند و بشر در سايه احكام و دستورات آسماني، از گرداب هوا و هوس نجات‌مي يابد و فكر و فرهنگ او اصلاح‌مي شود.
در اين باره، اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه‌مي فرمايد: «يعطفُ الهوي علي الهدي اِذا عَطفُوا الهُدي علي الهَوي، و يعطف الرأي علي القرآنِ اِذا عطفوا القرآنَ علي الرأي... و يُحيي ميّت الكتابِ و السّنّةِ»;14 (حضرت مهدي) خواسته ها را تابع هدايت وحي‌مي كند، هنگامي كه مردم هدايت را تابع هوس‌هاي خويش قرار داده اند، و در حالي كه نظريه‌هاي گوناگون، خود را بر قرآن تحميل‌مي كنند، او (مهدي) نظريه ها و انديشه ها را تابع قرآن‌مي سازد و كتاب خدا و سنّت پيامبر را زنده ‌مي گرداند.
ابن ابي الحديد در ذيل اين كلام حضرت‌مي نويسد: «اين سخن اميرمؤمنان اشاره است به امامي كه در آخرالزمان خواهد آمد و در روايات فراوان، از آمدن او خبر داده شده و با ظهور او، هدايت قاهره پديد آمده و عمل به رأي و قياس از ميان رفته، برابر قرآن كريم رفتار‌مي شود.»15
همچنين در جاي ديگري از نهج البلاغه از حضرت مهدي(عليه السلام) به عنوان «يعسوب الدّين» و كسي كه مردم اطراف او را همانند ابر متراكم فرا‌مي گيرند ياد شده و آمده است: «فاِذا كانَ ذلكَ ضرَبَ يَعسوبُ الدّين بِذنبِه فيجتَمعونَ اِليه كما يجتمعُ فزعُ الخريف»;16 چون آن گونه شد، پيشواي دين قيام كند، پس مسلمانان پيرامون او همچون ابر پاييزي گرد آيند.

مهدويت يا وراثت حكومت مستضعفان
از مسائل ديگري كه در نهج البلاغه درباره جريان مهدويت بدان اشاره شده، اين است كه ظهور مهدي موعود(عليه السلام) به عنوان وارث حكومت مستضعفان جزء اراده و خواست حتمي الهي است كه به طور يقين، روزي تحقق خواهد يافت; زيرا به گفته بعضي از بزرگان اهل حكمت،17 بشر از زماني كه در زمين سكنا گزيده، پيوسته در آرزوي يك زندگي اجتماعي مقرون به سعادت بوده است و به اميد رسيدن چنين روزي قدم برمي دارد و اگر اين خواسته تحقق خارجي نمي داشت، هرگز چنين آرزو و اميدي در نهاد انسان ها نقش نمي بست; چنان كه اگر غذايي نبود گرسنگي نبود، و اگر آبي نبود تشنگي تحقق نمي يافت.
از اين رو، به حكم ضرورت، آينده جهان روزي را در بر خواهد داشت كه در آن روز، جامعه بشري پر از عدل و داد شود و مردم با صلح و صفا همزيستي نمايند و افراد انساني غرق فضيلت و كمال شوند، و اين آرزو و خواست عمومي به دست مهدي موعود(عليه السلام) تحقق خواهد يافت. از اين رو، اميرمؤمنان(عليه السلام)مي فرمايد: «لَتعطفنَّ الدنيا علينا بعد شماسها، عطفَ الفرَّوس علي ولدها و تلا عقيبَ ذلكَ:(وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ)»;18دنيا پس از سركشي به ما روي‌مي كند; چونان شتر ماده بدخو كه به بچه خود مهربان گردد. پس حضرت اين آيه را تلاوت نمود كه خداوند‌مي فرمايد: اراده كرديم كه بر مستضعفان زمين منّت گذارده، آنان را امامان و وارثان حكومت ها گردانيم.
ابن ابي الحديد ذيل اين كلام حضرت‌مي نويسد: «به اتفاق شيعه و سنّي، اين كلام حضرت علي(عليه السلام) اشاره به ظهور امامي است كه در آخرالزمان پديد‌مي آيد و سراسر زمين را تحت حكومت خويش درمي آورد.»19

پرتوي از سيماي ياران حضرت مهدي(عليه السلام)
يكي از مسائل ديگري كه در نهج البلاغه درباره حضرت مهدي(عليه السلام) آمده مسئله ياران و كارگزاران دولت كريمه آن حضرت است. اميرمؤمنان(عليه السلام) از كارگزاران دولت حضرت مهدي(عليه السلام) چنين ياد‌مي كند: «ثُمَّ ليشخذنَّ فيها قومٌ شخَذَ القينَ النّصلَ، تجلّي بالتنزيل ابصارهم، و يرمي بالتفسير في مسامعهم و يغبقون كأسَ الحكمةِ بعدالصبوحِ»;20 سپس گروهي براي در هم كوبيدن فتنه ها آماده‌مي گردند، و چون شمشيرها صيقل‌مي خورند، ديده هايشان با قرآن روشنايي‌مي گيرند و در گوش هايشان تفسير قرآن طنين افكنده و در صبحگاهان و شامگاهان جام‌هاي حكمت سر‌مي كشند.
ابن ابي الحديد در ذيل اين فراز نوراني كلام حضرت آورده است: وصف اين گروه آن است كه پرده از جان آنان برداشته شده، معارف الهي در دل هايشان ايجاد‌مي شود و درك اسرار باطني قرآن به آنان الهام‌مي گردد و جام حكمت را در هر صبح و شام سر‌مي كشند و بدين سان، معارف ربّاني و اسرار الهي همواره بر قلب آنان افاضه‌مي گردند و آنان كساني اند كه بين پارسايي و شجاعت و حكمت جمع نموده و سزاوارند كه ياور ولي الهي باشند كه قرار است بيايند.21
اما در تحليل اين كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) به طور خلاصه بايد گفت: حضرت به دو ويژگي مهم ياران مهدي موعود(عليه السلام) اشاره نموده است:

الف. ويژگي‌هاي فرهنگي
چون حضرت مهدي(عليه السلام) براي اجراي عدالت و اصلاح بشر در تمام شئون وجودي آن قيام‌مي كند، لازم است كارگزاران دولت كريمه او بدين وصف، كه نقش اساسي در پيشبرد اهداف الهي حضرت دارد، مجهّز باشند; زيرا اگر درك معرفت و حكمت نداشته باشند چگونه‌مي توانند مسئوليتي بر عهده بگيرند كه علم و معرفت در آن اساس كار است; چرا كه اصلاح و هدايت بر آگاهي و شناخت استوار است و چون در دوران ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)اصلاح امور در تمام ابعاد فردي، خانوادگي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و مانند آن در سايه احيا و ظهور حقيقت اسلام و معارف زلال قرآن كريم تأمين‌مي شود، پس مجريان اين برنامه بزرگ جهاني نيز بايد از از بالاترين معرفت و آگاهي نسبت به رهاورد وحي و حقايق قرآني برخوردار بوده، جام معرفت و زمزم توحيد را عاشقانه سركشيده، مهذّب و خودساخته باشند تا بتوانند به اصلاح ديگران اقدام كنند; چنان كه حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در روايت ديگري در تبيين سيماي توحيدي و معنوي ياران حضرت مهدي(عليه السلام)‌مي فرمايد: «ويحاً للطالقانِ، فاِنَّ للّه ـ عزّوجل ـ بها كنوزاً ليست من ذهب ولكن بها رجالٌ مؤمنونَ عَرفوا اللّهَ حقَّ معرفتِه و هم انصار المهدي في آخرِالزمان»;22 خداوند در سرزمين طالقان گنجينه هايي دارد كه از طلا و نقره نيستند، بلكه مردان مؤمن اند كه خدا را خوب‌مي شناسند و آن ها ياران مهدي در آخرالزمان هستند.
در اين حديث نيز بر معنويت ياران مهدي موعود(عليه السلام) و معرفت و توحيد آنان تأكيد شده و بزرگ ترين صفت شاخص آنان را ايمان و معرفت حق دانسته است. پس معلوم‌مي شود كساني كه‌مي خواهند جزو ياران او محسوب شوند (چه توفيق درك حضور پيدا كنند و چه در عصر غيبت آن حضرت در جهت اهداف او حركت نمايند) اولين قدم و اساسي ترين كارشان بايد تحصيل معرفت و حكمت و تهذيب و خودسازي باشد، وگرنه بسيارند كساني كه ادعاي پي روي و شاگردي حضرت مهدي(عليه السلام) دارند، اما لكه ننگي هستند بر دامان او! چه بسا گفتار و كردارشان باعث دل سردي مردم از معنويت و اهداف آن حضرت شود.

ب. ويژگي نظامي
نكته ديگر، كه در كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) در نهج البلاغه در وصف ياران حضرت مهدي(عليه السلام) مورد اشاره قرار گرفته، آن است كه ياران آن حضرت براي در هم كوبيدن فتنه ها و اصلاح در تمام ابعاد زندگي بشر همچون شمشير صيقل زده با صلابت، قدرت و پر حرارت و كوبنده وارد صحنه كارزار‌مي شوند; چون سنّت الهي بر آن است كه كارها از راه عادي و مجراي معمولي و طبيعي انجام گيرند، گرچه معجزه و كرامت و دعا لازم و مؤثرند و در جاي خود اعمال‌مي شوند، اما قرار نيست همه كارها از طريق غيرطبيعي انجام شوند. بدين روي در روايات، بر قدرت شمشير حضرت مهدي(عليه السلام) اصرار شده و در رهاورد بزرگان اهل معرفت نيز از شمشير حضرت مهدي(عليه السلام) زياد سخن به ميان آمده است.23 اين مسئله حكايت از آن دارد كه اجراي عدالت و اصلاح جامعه بشري در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)، نيازمند قدرت و توان برتر و بالاتري است و حضرت با ياران پر صلابت و پر تلاش وارد صحنه اصلاح و هدايت بشر‌مي شود.
بدين روي، در روايتي از حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) رسيده كه ياران حضرت مهدي(عليه السلام) همه جوان و پرطراوت هستند: «اصحابُ المهدي شبابٌ ولا كهلَ فيهم»;24 ياران مهدي همه جوان هستند و پيرمردي در ميان آنان نيست.
در روايتي ديگر آمده است: «يك رزمنده از ياران حضرت مهدي(عليه السلام) برابر چهل نفر قدرت دارد و قلب هر كدام از آن ها از كوه آهن سخت تر است و هرگاه در برابر كوه آهن قرار گيرند آن را متلاشي‌مي كنند.»25
از اين گونه روايات، كه تعدادشان نيز فراوان است، به خوبي معلوم‌مي شود كه ياران حضرت مهدي(عليه السلام) به سلاح علمي و عملي فوق العاده مجهّزند و با حكمت و معرفت و علم و درايت كامل، به اصلاح امور و تعديل شئون زندگي بشر‌مي پردازند. بدين روي، در يك جمله‌مي توان گفت: ياران حضرت مهدي(عليه السلام) كساني اند كه خود صالح هستند و به اصلاح ديگران قيام‌مي كنند و از اين راه، جامعه صالح جهاني پديد آمده و وعده الهي،26 كه حكومت و وراثت زمين را از آن صالحان دانسته است، به تحقق خواهد پيوست.

پی نوشت ها :

14ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
15ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 2 ،ص 386.
16ـ نهج البلاغه، حكمت 1.
17ـ سيد محمدحسين طباطبائى، شيعه در اسلام، چ هشتم، قم، انتشارات اسلامى، 1373، ص 221.
18ـ نهج البلاغه، حكمت 209.
19ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 4، ص 336.
20ـ نهج البلاغه، خطبه 150.
21ـ ابن ابى الحديد، پيشين، ج 9 و 10، ص 129.
22ـ محمدبن يوسف شافعى، البيان فى اخبار صاحب الزمان، باب 5، ص 15 (اين كتاب ضمن جلد 2 الزام الناصب، تأليف شيخ على يزدى حائرى چاپ شده است).
23ـ محمدبن على محى الدين بن عربى، فتوحات مكيّه، بيروت، دارصادر، ج 3، باب 366، ص 336.
24ـ لطف الله صافى گلپايگانى، پيشين، فصل 8، باب 1، ص 612.
25ـ همان، باب 2، ص 613.
26ـ انبياء: 105.
منبع: www.bfnews.ir

مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه (1)







اشاره
نهج البلاغه آينه اي است كه سيماي پر فروغ قائم آل محمّد(عليهم السلام) در آن گرچه اندك، ولي زيبا، پرجاذبه، نويدبخش، دل انگيز و تحرّك آفرين تجلّي كرده و همچون جام بلوريني است كه زمزم سخنان علوي درباره فرزندش مهدي موعود(عليه السلام)در آن ريخته شده است.اين مقاله در جهت طرح و تحليل آن كلمات تنظيم گرديده است. مقدّمه
در عصري كه جهالت مدرن، عالم و آدم را به سراشيب سقوط نزديك نموده و بي عدالتي، ستم سالاري، معنويت ستيزي، اخلاق گريزي و هزاران فاجعه هولناك ديگر در جهان بيداد‌مي كنند و آينده بشر هر روز تاريك تر شده، وحشت و نااميدي رو به افزايش است، بحث از مهدويت از هر زاويه كه انجام شود در حقيقت بحث از نويدها، سعادت ها، شادكامي ها، پيروزي معنويت، اخلاق، عدالت، تقوا، ترسيم آينده درخشان براي بشر و از جمله خواست‌هاي الهي و انساني است.
بنابراين، بحث و تحقيق درباره حضرت مهدي(عليه السلام) از ضروري ترين و مهم ترين رسالت‌هاي دين پژوهان در عصر كنوني محسوب‌مي شود. و چون نام نهج البلاغه براي همگان، بخصوص نسل پويا و نوانديش و جوان، زيبا و دل انگيز است، طرح بحثي تحت عنوان «مهدي (عج) و مهدويت از ديدگاه نهج البلاغه» ضروري‌مي نمايد و براي عاشقان حضرت مهدي (عج) مفيد و پرجاذبه خواهد بود.
نوشته حاضر سعي نموده است تا جلوه اي از سيماي پر فروغ حضرت مهدي(عج) را در آينه نهج البلاغه نشان دهد.

مهدويت و استمرار خلافت الهي
از جمله مسائل مهم و اساسي در بحث مهدويت، جريان خلافت الهي است; زيرا مسئله خلافت الهي در زمين، كه خداي سبحان در قرآن كريم فرمود: (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً) (بقره: 30)
همچون داستان سفينه نوح و يا كشتي حضرت موسي و خضر(عليهما السلام) و مانند آن ها نيست كه يك موضوع شخصي و معيني بوده و سپري شده باشد، بلكه جريان خلافت يك فيض متصل و فوز مستمر است كه از اول با انديشه دوام و انگيزه استمرار طرح شده است، به گونه اي كه اصل خلافت از قلمرو نبوّت و رسالت فراتر رفته و به امامت رسيده است. به اين دليل، در بحث مهدويت، جريان استمرار خلافت الهي در زمين از مباحث ظريفي است كه نمي توان از كنار آن به سادگي گذشت.
از اين رو، در نهج البلاغه در بحث ضرورت حجت در عالم، بر عنصر خلافت الهي در زمين تكيه شده است و حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در كلام مبسوطي در اين باره‌مي فرمايد: «اللّهمَّ بلي، لاتخلوا الارضُ مِن قائم لِلّهِ بحجة، اِمّا ظاهراً مشهوداً و امّا خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حججُ اللّهِ و بيّناتُه. و كم ذا؟ و أين اولئكَ؟ اولئك و اللّهِ الاقلّونَ عدداً و الاعظمونَ عِندَاللّهِ قدراً. يحفظُ اللّهُ بِهم حُجَتُه و بيّناته... اولئكَ خلفاءُ اللّهِ في ارضِه و الدّعاةُ الي دينه. آه! آه! شوقاً الي رؤيتهم.»1 حضرت در اين فراز نوراني، كه بخشي از كلام مبسوط ايشان است،‌مي فرمايد: آري خداوندا، زمين هيچ گاه از حجت الهي كه براي خدا با برهان روشن قيام كند، خالي نيست، يا آشكار و شناخته شده است، يا بيمناك و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نروند، تعدادشان چقدر است؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند كه تعدادشان اندك است، ولي نزد خدا بزرگ مقدارند كه خداوند به وسيله آنان، حجت ها و نشانه‌هاي خود را نگاه‌مي دارد... آن ها جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. آه، آه! چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم.
در كلام پربركت اميرمؤمنان(عليه السلام) بر اين نكته تأكيد شده كه بر اساس سنّت قطعي الهي، زمين از وجود خليفه خدا و حجت حق خالي نيست، گرچه حجت الهي گاهي آشكار است و همگان حضور او را درك‌مي كنند، گاهي شرايط ايجاب‌مي كند كه از نظرها پنهان بوده و مردم به طور مستقيم از درك محضر او محروم باشند. اين نكته همان حقيقتي است كه در مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مورد عنايت ويژه قرار گرفته است. امام صادق(عليه السلام)‌مي فرمايد: «لو بقيتِ الارضُ بغيرِ امام لساخت»;2 اگر جهان لحظه اي بدون امام و انسان كامل باشد از هستي ساقط‌مي گردد.
امام محمّدباقر(عليه السلام) نيز‌مي فرمايد: «لو اَنَّ الامامَ رُفِعَ مِن الارضِ لَماجَت بِاَهلِها كَما يَموجُ البحرُ بِاَهله»;3اگر حجت الهي لحظه اي از زمين برداشته شود زمين همانند دريا دچار موج طوفان‌مي گردد.
اين گونه كلمات ائمّه اطهار(عليهم السلام)، بعدها زمينه مباحث ظريفي را در آثار بزرگان اهل حكمت فراهم نمود. شيخ اشراق با الهام مستقيم و صريح از كلام اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره ضرورت انسان كامل در عالم، با اصرار فراوان گفته است: «و لا يخلوالارضُ عن متوغّل في التألّهِ ابداً، بل قد يكونُ الامامُ المتألّهُ مستولياً ظاهراً مكشوفاً، و قد يكون خفيّاً، و هو الّذي سمّاهُ الكافّةُ بالقطب، فله الرئاسةُ و اِن كانَ في غايةِ الخُمول.»4حكيم نام برده در اين بيان بر همان نكته اي اصرار ورزيده كه در كلام ائمّه هدي(عليهم السلام) بدان عنايت شده است; گفته: هيچ گاه زمين بدون انسان الهي و ربّاني نيست، اگرچه آن پيشواي متألّه گاهي حاضر و آشكار و زماني از نظرها پنهان است، و او همان كسي است كه نوعاً در عرف، از او به قطب ياد‌مي شود و او پيشواي همگان است، گرچه در نهايت خاموشي باشد.
از مجموع آنچه گفته شد، بخصوص سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام)، به خوبي روشن‌مي گردد كه وجود حضرت مهدي موعود(عليه السلام) در عالم به عنوان حجت الهي و استمرار خلافت او در زمين ضرورتي انكارناپذير دارد و جزو حقايق حتمي و قطعي نظام آفرينش است، به ويژه آنكه در روايات ياد شده، جريان ضرورت حجت الهي فراتر از مسائل شرعي و مديريت اجتماعي مطرح شده و به عنوان نياز قطعي نظام تكويني به شمار آمده است; زيرا انسان كامل واسطه فيض الهي در عالم است و عالم و آدم در پرتو او، فيض الهي دريافت‌مي كنند.

حضرت مهدي (عج) و عدالت جهاني
بي ترديد موضوع تأمين «عدالت» عمومي ترين و شورانگيزترين مسئله در بحث مهدويت است و چون واژه «عدالت» در فرهنگ و اصطلاح نهج البلاغه، بلكه در تمام كلمات علوي بيت الغزل سخنان اميرمؤمنان(عليه السلام) است، از اين رو، در بحث مهدويت نيز بر عنصر عدالت تكيه نموده و از پديد آمدن عدالت در ابعاد گوناگون در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)خبر داده است;‌مي فرمايد: «و سيأتي غدٌ بما لا تعرفونَ يأخذ الوالي من غيرِها عمّالها علي مساوي اعمالها... فيُريكم كيفَ عدلَ السيّرة»;5 فردايي كه شما را از آن هيچ شناختي نيست خواهد آمد، زمام داري كه غير از خاندان حكومت‌هاي امروزي است، (مهدي) عمّال و كارگزاران حكومت ها را به اعمال بدشان كيفر خواهد داد... بدين روي، روشي عادلانه در حكومت حق به شما‌مي نماياند.
و در جاي ديگر‌مي فرمايد: «الا و مَن ادركَها منّا يسري فيها بسراج منير، و يخذوفيها علي مثالِ الصالحين ليحلَّ فيها رِبقاً و يعتقَ رقاً و يصدعُ شُعباً و يشعب صدعاً»;6 بدانيد آنكه از ما (مهدي) فتنه‌هاي آينده را دريابد، با چراغي روشنگر در آن گام‌مي نهد و بر همان سيره و روش صالحان (پيامبر و امامان(عليهم السلام)) رفتار‌مي كند تا گره ها را بگشايد، بردگان و ملت‌هاي اسير را آزاد سازد، جمعيت‌هاي گم راه و ستمگر را پراكنده و حق جويان را جمع آوري‌ مي كند.
ابن ابي الحديد، شارح نهج البلاغه، كه از علماي بزرگ اهل سنّت است، در ذيل اين كلام حضرت‌مي گويد: اميرمؤمنان علي(عليه السلام) يادآوري نموده است كه مهدي آل محمّد(عليهم السلام) در تاريكي فتنه ها با چراغ روشن ظهور‌مي كند و مردم را از بردگي و اسارت رهايي داده و مظلومان ستم ديده را از دست ستمگران نجات‌مي دهد.7
در سخنان حضرت سه نكته اساسي به خوبي مورد توجه قرار گرفته اند:
اول. حضرت مهدي(عليه السلام) وقتي در برابر فتنه ها و بي عدالتي‌هاي اجتماعي قرار‌مي گيرد با چراغ پرفروغ حكمت و درايت الهي وارد عمل شده، در پرتو دستورات وحي آسماني و قرآن كريم، به ايجاد عدالت و خاموش نمودن شعله‌هاي بي عدالتي‌مي پردازد.
دوم. تمام ستم ديدگان عالم توسط حضرت مهدي(عليه السلام) از قيد اسارت‌هاي گوناگون و بي عدالتي رهايي يافته، زندگي همراه با سعادت و شادكامي براي آنان فراهم‌مي گردد.
سوم. سيره عملي حضرت مهدي(عليه السلام) همان سيره صالحاني است كه حضرت اميرمؤمنان در نهج البلاغه درباره آن ها فرموده: «اللّهمَّ انّك تَعلمُ انَّه لم يكن الّذي كانَ منّا منافسةً في سلطان و لا التماس شيء مِن فضول الحطام و ليكن لنَرُدَّ المعالمَ من دينكَ و نُظهر الاصلاحَ في بلادِكَ فيأمَن المظلومونَ مِن عبادِكَ و تُقام المعطَّلةُ مِن حدودِك.»8
در اين كلام، بر خطوط كلي روش و عملكرد ائمّه اطهار(عليهم السلام)كه حضرت مهدي آخرين پرچمدار آن هاست، توجه داده شده، حضرت‌مي فرمايد: «خدايا تو‌مي داني آنچه از ناحيه ما (اهل بيت(عليهم السلام)) صورت‌مي گيرد براي به دست آوردن قدرت و حكومت و ثروت دنيا نيست، بلكه‌مي خواهيم نشانه‌هاي حق و دين تو را به جايگاه خودش بازگردانيم و در سرزمين تو اصلاح پديد آوريم تا بندگان ستم ديده ات از محروميت نجات يافته، با امنيت زندگي كنند و قوانين فراموش شده ات بار ديگر اجرا گردند.
بدين سان، معلوم است كه از نظر نهج البلاغه، تأمين عدالت در همه ابعاد زندگي بشر، يكي از اهداف بزرگ دولت كريمه حضرت مهدي(عليه السلام) است و جهانيان در سايه حكومت الهي عدل گستر جهاني قائم آل محمّد(عليهم السلام)، از هرگونه ستم و اسارت و بردگي نجات يافته، طعم شيرين عدالت را به خوبي خواهند چشيد; چنان كه در جاي ديگر آمده است: روزي حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در انديشه بود، شخصي از ايشان سبب تفكرش را جويا شد، حضرت در پاسخ فرمود: «تفكّرتُ في مولود يكونُ من ظهري، الحادي عشر من وُلدي، و هو المهدي يَملأُها عدلا كما مُلئت جوراً و ظلماً»;9 درباره فرزند يازدهم خود مهدي‌مي انديشم كه روزي ظهور خواهد كرد و زمين را از جور و ستم پاك نموده، لبريز عدالت خواهد كرد.

حضرت مهدي(عليه السلام) و آسايش اقتصادي بشر
يكي از رهاوردهاي دولت كريمه مهدي موعود(عليه السلام)، كه در نهج البلاغه مورد اشاره قرار گرفته، تأمين رفاه و آسايش اقتصادي بشر در زمان حكومت آن حضرت است كه از طريق وفور نعمت و بركت‌هاي زميني و آسماني تأمين‌مي شود.
اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره نعمت‌هاي زمين در عصر ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)‌مي فرمايد: «تخرجُ له الارضُ افاليذَ كبدِها و تلقي اليه سلماً مقاليدَها»;10 در زمان ظهور حضرت مهدي، زمين ميوه‌هاي دل خود (معادن طلا و نقره) را براي او بيرون‌مي ريزد و كليدهايش را به او‌مي سپارد.
مسئله وفور نعمت و رفاه اقتصادي مردم در زمان حكومت حضرت مهدي(عليه السلام)، حقيقتي است كه در روايات فراوان به آن اشاره شده است و از آن ميان، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)‌مي فرمايد: «... و تزيدُ المياهُ في دولته و تمدُّ الانهارُ و تُضعّفُ الارضُ اُكُلَها و سَتُخرجُ الكنوزُ»;11 در زمان برقراري دولت مهدي، آب ها فراوان‌مي گردند و نهرها كشيده‌مي شوند، بركات زمين افزايش‌مي يابند و گنج ها استخراج‌مي گردند.
در همين زمينه، عارف بزرگ سعدالدين حموي نيز بر مسئله آسايش و رفاه اقتصادي مردم در زمان ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) تأكيد نموده و گفته است: «صاحب زمان كه علم به كمال دارد، تمامت روي زمين را به عدل آراسته گرداند و تمامت گنج‌هاي روي زمين بر وي ظاهر گردند، هرچند صفت وي كنم از هزار يكي نگفته ام.»12
يكي ديگر از بزرگان اهل معرفت نيز گفته است: «در ايّام حكومت حضرت مهدي(عليه السلام) مردم روزگار سرسبز و پر طراوتي دارند، رزق و روزي در آن ايّام فراوان‌مي شود و مردم در كمال امنيت به عبادت خداي رحمان‌مي پردازند.»13

پی نوشت ها :

1. نهج البلاغه، حكمت 147.
2و3ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، بنياد رسالت، 1364، ج21، ص251، كتاب«الحجة» باب «انّ الارضَ لاتخلوا من حجة».
4ـ شهاب الدين سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، حكمة الاشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373، ج 2، ص 12.
5ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
6ـ نهج البلاغه، خطبه 150، بند 3.
7ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياءالتراث العربى، ج 2، ص 416.
8ـ نهج البلاغه، خطبه 131.
9ـ محمدبن على بابويه قمى، كمال الدين و تمام النعمه، دارالحديث، 1380، ج 1، ص 286، باب 26،ص 286.
10ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
11ـ لطف الله صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، قم، مؤسسه حضرت معصومه(عليها السلام)، 1421 ق، فصل 4، باب 3، ص 589.
12ـ عزيزالدين نسفى، انسان كامل، چ چهارم، تهران، كتابخانه طهورى، 1367، فصل 6، ص 320، رساله نبوت و ولايت.
13ـ عبدالكريم جبلى، الانسان الكامل فى معرفة الاواخر و الاوائل، مصر، مكتبة مصطفى البابى الحلبى، 1390ق، ج 2، باب 61، ص 84.
منبع: www.bfnews.ir

حضرت مهدى (عج) و قرآن کریم

حضرت مهدى (عج) و قرآن کریم







الف) همپاى قرآن:
این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در سفارش مشهور خویش فرمود: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً(1) و بدین سان بر همپایى و همراهى خاندان خویش سلام اللّه علیهم با قرآن کریم، تأکید نمود، دلالت بر این دارد که در زمان ما، کتاب خدا قرآن کریم جز در کنار مهدى آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) که یگانه ذخیره و باقیمانده این دودمان پاک است، کتاب هدایت انسانها نتواند بود و از گمراهى و سرگردانى مردم، جلوگیرى نتواند کرد.
و نیز اینکه رسولخدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: علىّ مع القرآن و القرآن مع علىّ لایفترقان حتى یردا على الحوض(2) با توجه به اینکه در این عصر، وصایت و وراثت حضرت على(علیه السلام) در همه مقامات ولایتى و شئونات هدایتى اش تنها از آن حضرت مهدى (علیه السلام)مى باشد، بر چنین همراهى و همپایى و معیّتى، بین او و قرآن نیز دلالت دارد.

ب) شریک قرآن:
همه ائمه بزرگوار، شرکاء قرآن کریم شمرده شده اند(3) چنانکه بطور ویژه در یکى از زیارتهاى مخصوصه حضرت مهدى (علیه السلام) با تعبیر السلام علیک یا شریک القرآن از ایشان یاد شده است.

ج) تلاوت کننده و ترجمان قرآن:
از آن رو که تلاوت آیات کتاب خدا بهترین وسیله انس باخداست، و براى مقرّبان درگاه حق هیچ لذّتى بالاتر از خواندن قرآن و تدبّر در آن نیست، حضرت مهدى (علیه السلام) که در این دوران والاترین درجات انس و بالاترین مقامات قرب الى اللّه را داراست، شایسته ترین کسى است که به عنوانِ یا تالِىَ کتابِ اللّه و ترجمانَه(4) مى تواند مورد خطاب قرار گیرد.

د) قرائت کننده و تفسیرگر قرآن:
براى قرائت و تفسیر قرآن کریم چه کسى شایسته تر از حضرت مهدى(علیه السلام)است که در این زمان چراغ هدایت و حامل علوم قرآن و نگاهبان گنجینه دانش الهى و حافظ سرّ خدا تنها اوست و امانات نبوّت و ودیعت هاى رسالت در این عصر تنها به او سپرده شده است؟( 5 ) اوست که قرآن را چونان که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و على (علیه السلام)قرائت مى کردند، قرائت مى کند و آنچنان که خداى محمد و على (علیهما السلام)مى پسندد و مقرر فرموده است، تفسیر مى نماید.

السلام علیک حین تقرء و تبیّن(6).
چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن***به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن
هـ ) تعلیم دهنده احکام قرآن:

... صاحب الزّمان و مُظهر الایمان و مُلقِّن احکام القرآن...( 7)
سلام خدا بر صاحب الزمان و آشکار کننده ایمان و تلقین و تعلیم دهنده احکام قرآن.

و) احیاگر قرآن:
در آخر الزمان که سنّت هاى قرآنى به فراموشى سپرده شده و بسیارى از معارف این کتاب الهى از سوى کژ اندیشان به تحریف و تبدیل کشیده شده و حیات و حیات آفرینى آیاتش، در حصار جهل و هوس دنیا پرستان نادیده گرفته شده است، مهدى (علیه السلام)مى آید تا احیاگر این معجزه جاوید باشد و اسلام و مسلمین را در پرتو انوار فروزان آن جانى تازه بخشد.
اللهمّ جدّد به ما امتحى من دینک و أحىِ به ما بُدّلَ من کتابک و أظهر به غُیّر من حکمک.(8)
خدایا از دینت آنچه به نابودى گراییده بوسیله او تجدید فرما. و از کتابت آنچه دگرگونى و تبدیل پذیرفته بوسیله او احیا کن. و از احکامت آنچه را که تغییر یافته بوسیله او آشکار گردان.

پي نوشت ها :

1. کنزل العمال ج ۱ ص ۴۴ ـ مسند احمد بن حنبل ج ۵ ـ ص ۸۹ و ۱۸۲: من در بین شما دو ودیعت گرانبها باقى مى گذارم تا زمانى که به آن دو چنگ زده باشید هرگز گمراه نخواهید شد.
2. ینابیع الموده صفحه ۹۰: على(علیه السلام) با قرآن است و قرآن باعلى است، هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا آن زمان که در حوض کوثر بر من وارد شوند.
3. زیارت جامعه از ملحقات مفاتیح الجنان: السلام علیکم ائمّه المؤمنین... و عباد الرحمن و شرکاء القرآن...
4. مفاتیج الجنان، زیارت آل یس ـ روایت شده از ناحیه مقدسه امام زمان(علیه السلام) ـ .
5. تعابیرى برگرفته از زیارت جامعه مندرج در زیارت سوم از ملحقات مفاتیح الجنان.
6. مفاتیح الجنان، زیارت آل یس.
7. بخشى از زیارت سلام اللّه الکامل التام در استغاثه به حضرت صاحب الزمان(علیه السلام).
8. صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهانى، وارد شده از ناحیه مقدسه امام زمان(علیه السلام) در اعمال روز جمعه.
منبع:www.sibtayn.com

چگونگى ولادت

چگونگى ولادت


منبع: کتاب«چشم به راه مهدى»
ولادت و زندگى مهدى موعود(عج), از رخدادهاى مهم است و ريشه در باور دينى مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد, حيات طولانى, ظهور و امامت آن حضرت, مسائله اى است اساسى كه نقش سرنوشت ساز و جهت بخشى را به زندگى و رفتاردين باوران, بويژه شيعيان داده است.احاديث فراوانى از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طريق سنّى و شيعه رسيده كه بيانگر ويژگيهاى شخصى امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت, از فرزندان فاطمه(ع), نهمين فرزند امام حسين(ع), دوازدهمين پيشواى شيعيان و...(1)
گزارشگران تاريخ نيز, چه آنان كه پيش از ولادت وى مى زيسته اند و چه آنان كه در زمان ولادت و پس از آن بوده اند, از اين ولادت پر بركت خبر داده اند و برخى از آنان كه توفيق ديدار و مشاهده مهدى(عج) را داشته اند از شمايل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.(2)
با وجود اين شواهد و قراين, كه در درستى آنها ترديدى نيست, هنوز درباره زندگى و شخص آن حضرت, مسايل و مطالبى مطرح است كه بحث و بررسى بيشتر و دقيق ترى را مى طلبد.در اين نوشتار, بر آنيم كه ضمن اشاره گذرا به سير طبيعى زندگى امام عصر(عج), از آغاز تولد تا عصر ظهور, به اندازه توان و مجال, به برخى از پرسشها پاسخ بدهيم.

چگونگى ولادت
حضرت مهدى(عج), ولادت استثنايى داشته و اين,براى بسيارى سؤال انگيز بوده و هست. از اين روى ,ترسيم و تصوير و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بيت(ع), در برابر اين پديده, ضرور مى نماد.جريان امامت پيشوايان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهاى گوناگونى پيدا كرد. امامان(ع), با حفظ استراتژى كلى و خطوط اساسى امامت, در رابطه با حفظ مكتب و ارزشهاى آن, تاكتيكها و روشهاى گونه گونى را در برابر ستم پيشگان, در پيش گرفتند.
اين فراز و نشيبها, تا زمان امامت على بن موسى الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بيت, هر يك به تناسب زمان و مكان و ارزيابى شرايط و اوضاع سياسى و اجتماعى, موضعى خاص انتخاب مى كردند.
پس از امام رضا(ع), جريان امامت شكل ديگرى يافت.امام جواد, و امام هادى و امام حسن عسگرى(ع), در برابر دستگاه حاكم و خلفاى عباسى موضعى يگانه برگزيدند.از آن جا كه اين بزرگواران, زير نظر مستقيم و مراقبت شديد خليفه وقت, در حصر و حبس به سر مى بردند, حركتها, هدايتها و رهبريهاى آنان محدود شد وفرصت هرگونه حركت سياسى, از آنان سلب گرديد.اين محاصره و سخت گيرى, نسبت به امامان سه گانه, از تزويج دختر خليفه به امام جواد(ع) آغاز شد(1) و با فراخوانى امام هادى(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مركز خلافت (سامراء) و سكونت دادن آنان در محله (عسكر) ادامه يافت.(2)
گزارشهاى جاسوسان خليفه از مدينه به وى رسيد كه امام هادى(ع) محور و ملجائ شيعيان و دوستداران اهل بيت گرديده است. اگر اين مرز وبوم را مى خواهى اقدام كن.
متوكل عباسى, پيامى به والى مدينه نوشت وافرادى را براى آوردن امام, به سامراء گسيل داشت.
به اين اقدام هم بسنده نكرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بى گاه ماموران خود را به خانه امام مى فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پيش خليفه بردند, و مورد آزار و اذيت قرار دادند. (3)
روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر مى شد. و ملاقات شيعيان با امام دشوارتر. البته علت اصلى اين سخت گيريها, از ناحيه حكومت, بيم از انقلاب و شورش مردم عليه آنان وجلوگيرى از رسيدن وجوه شرعى و اموال به امام(ع) و مسائلى از اين دست بود.
پس از امام هادى(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), اين فشارها به اوج رسيد و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شيعيان با امام (ع) را به پايين ترين حدّ رساند. آزار و شكنجه و زندانهاى مكرّر آن حضرت, گوياى اين حقيقت است, بويژه اين كه دشمن احساس كرده بود آنچه را كه از آن نگران است, در شرف تكوين و وقوع قرار گرفته از اين روى, مى كوشيد تا واقعه را پيش از وقوع آن علاج كند.
تولد مهدى موعود(عج), به عنوان دوازدهمين پيشواى شيعيان, با نشانه هايى چون:
نهمين فرزند امام حسين(ع), چهارمين فرزند امام رضا(ع) و... مشهور شده بود و مسلمانان حتى حاكمان, آن را بارها از زبان راويان و محدثان شنيده بودند و مى دانستند كه تولد اين نوزاد با اين ويژگيها, از اين خانواده, بويژه خانواده امام حسن عسكرى(ع) بيرون نيست و روزى فرزندى از آن خانواده به دنيا خواهد آمد كه حكومت عدل و داد بر پا خواهد كرد و ضمن فرمانروايى بر شرق و غرب, بنياد ظلم را بر خواهد انداخت.
از اين روى بر فشارها و سخت گيرى هاى خود نسبت به امام حسن عسكرى(ع), مى افزودند, مگر بتوانند با نابودى ايشان از تولد مهدى(عج) و تداوم امامت جلو بگيرند(4) اما برخلاف برنامه ريزيها و پيشگيريهاى دقيق و پى در پى آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه هاى دشمنان, راه به جايى نبرد.
امام هادى(ع), در زمان حيات خويش مى دانست كه آخرين حجت خدا در زمين از نسل اوست. از اين روى در مساله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن على اهتمام تام داشت و براى روييدن و رشد آن شجره طيّبه, به دنبال سرزمينى طيّب و طاهر مى گشت.
داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روايت شده است, لكن آنچه با قرائن و روند طبيعى مساله سازگارتر مى آيد آن است كه: خواهر امام هادى(ع), حكيمه خاتون, كنيزان فراوان داشت. امام هادى(ع) يكى از آنان را به نام (نرجس), كه از آغاز زير نظر وى فرائض و معارف دينى را به درستى فرا گرفته بود, به نامزدى فرزندش در آورد وبا مقدماتى كه در كتابهاى تاريخى آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.(5) مدتى از اين ازدواج مبارك گذشت دوستان و شيعيان در انتظار ولادت آخرين ستاره امامت, روز شمارى مى كردند و نگران آينده بودند.
امام حسن(ع) , گه گاه, نويد مولودش را به ياران مى داد:
(... سيرزقنى الله ولداً بمنّه ولطفه)(6).
به زودى خداوند به من فرزندى خواهد داد و لطف و عنايتش را شامل من خواهد كرد.
با تلاوت مكرر آيه شريفه:
(يريدون ليطفئوا نوراللّه بائفواههم واللّه متمّ نوره ولو كره الكافرون)(7).
به ياران اميد و بشارت مى داد كه هيچ نقشه و مكرى نمى تواند جلو اين قدرت و حكمت خداوندى را بگيرد وروزى اين وعده به تحقق مى رسد.
از آن سو, دشمن نيز,آنچه در توان داشت به كار گرفت, تا اين وعده بزرگ الهى, تحقق نيابد: قابله هاى فراوانى در خانواده هاى منسوب به امام حسن(ع), بويژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افكند, مامورانى را گمارد كه اگر فرزند پسرى در خانه امام ديدند,نابودش كنند و...(8)
اما بر خلاف اين تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصى از وابستگان و شيعيان آن حضرت, از اين امر, آگاه نشدند(9).
تقدير الهى بر تدبير شيطانى ستمگران پيروز شد و درشب نيمه شعبان سال 255 ه.ق.
آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نويد امامت مستضعفان و حاكميت صالحان را داد(10).
امام حسن(ع) كه آرزوى خود را بر آورده ديد, فرمود:
(زعمت الظلمة انّهم يقتلونى ليقطعوا هذا النسل فكيف راوا قدرة اللّه(11)...)
ستمگران بر اين پندار بودند كه مرا بكشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند.
بدين ترتيب, در آن شرايط رعب و وحشت و در آن فضاى اختناق و حاكميت خلفاى جور, دوازدهمين ستاره فروزان امامت و ولايت طلوع كرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاكميت ستمديدگان را اعلام كرد. (12)

ياد آورى دو نكته:

1. ولادت پنهانى
معمولاً كسى كه داراى فرزند مى شود, خويشان, دوستان و همسايگان از آن آگاه مى شوند, بويژه اگر شخص داراى موقعيت اجتماعى باشد, اين مساله از كسى پوشيده نمى ماند. چگونه مى توان تصور كرد كه براى امام حسن(ع) نوزادى به دنيا بيايد و مخالفان, با آن همه دقت و حساسيّت و گماردن جاسوسهاى فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت, از تولد نوزاد آگاه نگردند.
آيا اين مساله عادى و طبيعى بود, يا اعجاز و خرق عادت؟
پاسخ: امام حسن(ع), از پيش گوييها آگاه بود و اهميّت و عظمت آن مولود را نيز به درستى مى دانست و از حساسيت دشمنان درباره تولد اين نوزاد, غافل نبود و اوضاع سياسى و شرايط اجتماعى را كاملاً مى شناخت, از اين روى, به گونه اى,مقدمات و پيش زمينه هاى ولادت فرزندش را فراهم ساخت كه نه تنها دشمنان, بلكه بسيارى از دوستان هم از اين امر آگاه نشدند. بنابراين, مى توان گفت:
تدبير و كياست و حزم و دور انديشى امام حسن(ع) ايجاب مى كرد تا آن حضرت به گونه اى اين ماموريت را به انجام رساند كه دشمنان در هدفهاى شوم خود, ناكام بمانند و چنين هم شد.
به همين جهت, شيخ طوسى, ولادت پنهانى امام زمان(ع) را امرى عادى و معمولى دانسته و مى نويسد:
(اين نخستين و آخرين حادثه نبوده است و در طول تاريخ بشرى, نمونه هاى فراوان داشته است.(13)).
اشاره دارد, به: ولادت پنهانى ابراهيم(ع), به دور از چشم نمروديان(14) و ولادت پنهانى موسى(ع) به دور از چشم فرعونيان.(15)

2. مكان تولد و نگهدارى
در اين باره, چند احتمال وجود دارد:
الف. در سامرا به دنيا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش, در آن جا زيست.
ب. در سامرا متولد شد و پيش از درگذشت پدر, به مكه فرستاده شد.
ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و براى حفاظت و رشد, او را به مدينه بردند.
د. در مدينه زاده شد و در همان جا ادامه حيات داد.
براى هر يك از اين احتمالها شواهد و قرائنى است كه به نقد و بررسى آنها مى پردازيم.

دلايل احتمال اول
1. براى احتمال اول, دسته اى از روايات را كه بيانگر تبريك و تهنيت شيعيان,بر امام حسن(ع) است, شاهد آورده اند, از جمله:ابوالفضل الحسين بن الحسن العلوى گويد:
(دخلت على ابى محمد(ع) بسرّ من راى فهناته بسيّدنا صاحب الزمان عليه السلام لما ولد)(16).
در سامرا, به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان, صاحب الزمان(ع) را به وى تبريك گفتم.
اين گونه روايات, مى رساند: گروهى از شيعيان سامرا كه از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند, براى عرض تبريك, به خدمت ايشان رسيده اند.
به نظر ما, اين گونه روايات, دلالتى ندارند بر اين كه مهدى(ع), در منزل امام (ع) به دنيا آمده, ياخير, زيرا امكان دارد, درمحلّ ديگرى به دنيا آمده و خبر ولادت وى, به اصحاب و ياران خاص رسيده است و آنان براى تبريك, به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند.
2. رواياتى كه به عبارات گوناگون, از زبان حكيمه خاتون, نقل شده است, از جمله:
دعوت امام حسن(ع), از ايشان در شب ولادت مهدى(ع), براى كمك به نرجس خاتون و مشاهده وى, امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن, در سامرا(17).
به اين دسته از روايات هم نمى توان اعتماد كرد,زيرا, در برابر اين دسته از روايات, روايت ديگرى است كه تعارض دارد با آنها. نقل كرده اند:
(شخصى پس از وفات امام حسن(ع) در مدينه به خدمت حكيمه خاتون مى رسد و از ايشان مى پرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) كيست؟
ايشان پاسخ مى دهد: زمين خالى از حجت نيست و فرزند امام حسن(ع) جانشين اوست.
راوى مى پرسد: كه شما فرزند ايشان را ديده ايد يا شنيده ايد.
مى گويد: شنيده ام(18))
اصولاً, رواياتى كه از طريق حكيمه در اين باره رسيده است, اضطراب دارند و روشن نيستند. و نمى توان برآنها براى اثبات اين احتمال, استدلال كرد.
3. رواياتى كه بيانگر ديدن امام زمان, توسط گروهى از اصحاب, در منزل امام حسن عسكرى(ع) است.
* امام, در پاسخ آنان كه درخواست ديدن جانشين وى را دارند, مى فرمايد:
(... هذا امامكم من بعدى وخليفتى عليكم, اطيعوه ولاتتفرقوا من بعدى فتهلكوا فى اديانكم, اما ا…نكم لاترونه بعد يومكم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاايام قلائل حتى مضى ابومحمد(ع).(19))
پس از من, اين پسر, امام شماست و خليفه من است در ميان شما. امر او را اطاعت كنيد از گرد رهبرى او پراكنده نشويد كه هلاك مى گرديد و دينتان تباه مى شود.
اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز, نخواهيد ديد.
آن جمع گفتند: از نزد امام بيرون آمديم, و روزى چند نگذشت تا اينكه امام حسن(ع) درگذشت.
* از اين قبيل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع).
احمدبن اسحاق مى گويد: براى آن حضرت مقدارى وجوه شرعى از طرف مردم بردم. در پايان خواستم پرسشهايى مطرح كنم.امام حسن (ع) فرمود:
(... والمسائل التى اردت ان تساله فاسال قرة عينى واوما الى الغلام فسال سعد الغلام المسائل, وردّ عليه باحسن اجوبة, ثم قال مولانا الحسن بن على الى الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلك الى منزل مولانا(ع) فلا نرى الغلام بين يديه.(20))
پرسشهايى كه دارى از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدى(ع)) بپرس. سعد آنچه
خواست پرسيد و آن پسر, با بهترين شيوه پاسخ داد.
سپس امام يازدهم فرمود: نماز را با وى بخوانيد.
از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتيم,لكن آن حضرت را نديديم.
* مردى از شيعيان از اهل فارس مى گويد:
(به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسيدم, بدون اين كه اذن بطلبم,امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامى كه وارد شدم و بر وى سلام كردم از افرادى احوال پرسى كرد.
سپس فرمود: بنشين و پرسيد به چه انگيزه اى به اين جا آمدى؟
عرض كردم: براى خدمت به شما.
فرمود: در خانه ما باش.
از آن روز به بعد, با ساير خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهى مسؤوليت بازار و خريد اجناس و لوازم, به عهده من بود. مدتى گذشت كه با افراد, اُنس گرفتم. روزى از روزها, برامام حسن(ع) وارد شدم و ايشان در اتاق مردان بودند.
صدايى شنيدم كه به من فرمود: سرجايت بايست. ايستادم. ناگهان كنيزى را ديدم كه چيزى خدمت امام(ع) آورد وروى آن پوشيده بود.
امام(ع) مرا به نزديك فرا خواند,به خدمتش رفتم. سپس آن كنيز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را كنار بزن و او چنين كرد. پسر بچه اى را ديدم زيبا صورت گندمگون و...
آن گاه فرمود: هذا صاحبكم. سپس دستور داد, وى رابردند و ديگر آن مولود را نديدم تا امام يازدهم از دنيا رفت.(21))
در اين نمونه از روايات چند نكته است:
1. اشخاصى كه حضرت را در خانه امام يازدهم ديده اند, بيش ازيكمرتبه ديدار نداشته اند و در رفت و آمدهاى بعدى, آن حضرت را نديده اند. احتمال دارد كه امام حسن(ع), براى اتمام حجت و اين كه بعد از ايشان, حضرت مهدى(ع) امام شيعيان است, دستور داده آن حضرت را به سامرا بياورند و سپس به محلّى كه در آن زندگى مى كرد و نگهدارى مى شد, برگرداندند.
2. اگر امام مهدى(ع) در سامرا مى زيست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند, چه مانعى داشت كه آن حضرت را بار ديگر ببينند و اطمينان بيشترى بيابند.
3. در روايت اولى آمده است كه آن چهل نفر گفتند چند روزى از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت كه امام حسن(ع) در گذشت. معلوم مى شود آن ملاقات در آخر عمر امام يازدهم صورت گرفته است و اين, منافات ندارد كه در هنگام ولادت و يا بعد از آن, در سامرا نمى زيسته و اواخر عمر امام حسن(ع), براى تحويل امور امامت و خلافت و نيز اتمام حجت, به سامرا آمده باشد.

دلايل احتمال دوم
برخى بر اين باورند كه حضرت مهدى(ع), مدتى پس از ولادت, از سامرا هجرت كرد, و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مكه مكرّمه زندگى مى كرد.
مسعودى در اثبات الوصية, از حميرى و او از احمدبن اسحاق نقل مى كند كه گفت:
(دخلت على ابى محمد(ع) فقال لي: ما كان حالكم فيما كان الناس فيه من الشك والارتياب؟ قلت يا سيدي لما ورد الكتاب بخبر سيدنا ومولده لم يبق لنا رجل ولا امراة ولا غلام بلغ الفهم ا…لاّ قال بالحق, فقال اما علمتم ان الارض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فى سنة تسع وخمسين وماتين وعرّفها مايناله فغ سنة الستين, واحضر الصاحب(ع) فاوصى اليه وسلم الاسم الاعظم والمواريث والسلاح اليه وخرجت ام ابى محمد مع الصاحب جميعاً الى مكة و...(22))
بر امام حسن عسكرى(ع) وارد شدم.
فرمود: چگونه ايد در مساله اى كه مردم در آن ترديد دارند؟
گفتم سرور من! وقتى خبر ولادت سيد و مولاى ما, به ما رسيد مرد و زن و كوچك و بزرگ ما, آن را پذيرفتند.
امام فرمود: آيانمى دانيد كه زمين از حجت خدا هرگز خالى نمى ماند. پس از اين, امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدى(ع) را همراه با مادر خود[ مادر امام حسن] به سوى مكه و حج فرستاد و سفارشهاى لازم را كرد و امور مربوط به امامت را به وى واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آينده[ سال ] 260خبر داد.
از اين روايت چندنكته به دست مى آيد:
1. خبر ولادت حضرت مهدى(ع), به بسيارى از شيعيان داده شده بود و آنان به وسيله نامه و ياافراد مطمئن, از اين مساله خبردار شده بودند.
2. شيعيان درباره تولد حضرت مهدى(ع) در حيرت و ترديدبودند و بسيارى به واسطه همين مساله دچار لغزش و انحراف شدند.
3. مدتى پس از ولادت, امام مهدى(ع) در سامرا بوده است.
4. امام مهدى(ع) برابر اين نقل, چهارسالگى و يك سال پيش از درگذشت پدر بزرگوارشان, شهر سامرا را ترك كرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دريافت كرده و از آن پس, امام حسن(ع) را ملاقات نكرده است.
5. آن حضرت, به همراهى جدّه خود, به سوى مكه رفته اند و در آن وادى امن, رحل اقامت افكنده اند.
مؤيد اين احتمال, رواياتى است كه مكان ومسكن حضرت مهدى(ع) را (ذى طوى), محلى در نزديكى مكه, دانسته اند.

دلايل احتمال سوّم و چهارم
حضرت مهدى(ع) يا در سامرا به دنيا آمد و به مدينه فرستاده شد و يا در مدينه به دنيا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد.
بر اين دو احتمال, مى توان روايات و گزارشات تاريخى اقامه كرد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
ابى هاشم جعفرى مى گويد:
(قلت لابى محمد(ع) جلالتك تمنعنى من مسالتك فتاذن لى ان اسالك؟ فقال: سل.
قلت: يا سيدى هل لك ولد؟ فقال نعم, فقلت فان حدث بك حدث فاين اسال عنه؟
قال: بالمدينة.(23))
به امام حسن عسكرى(ع) عرض كردم: پرسشى دارم,ولى بزرگوارى شما مانع پرسيدن من است. اجازه مى دهيد آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم, آيا شما را فرزندى هست؟ فرمود: آرى. گفتم: اگر پيش آمدى شد كجا مى توان او را يافت؟
فرمود: مدينه.
ظاهر اين صحيحه آن است كه در زمان حيات امام حسن(ع), مهدى (عج) به دنيا آمده و در سامرا نبوده است. ابى هاشم هم از كسانى نبوده است كه امام(ع) از او تقيه كند. اين كه امام(ع) فرمود: در مدينه است, به اين معنى نيست كه بعد از درگذشت من سراغ او را در مدينه بگيريد; زيرا سؤال كننده مى دانست كه زمين خالى از حجت نيست و وجود حجت بعد از امام يازدهم ضرورى است, امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت, در مدينه نگهدارى مى شود و نگران آينده نباشيد. شايد اين اشكال به ذهن بيايد كه از كلمه (المدينه) نمى توان فهميد كه همان مدينه رسول اللّه (ص) است كه پيش از آن, يثرب نام داشت, بلكه هر شهرى را شامل مى شود. در نتيجه, با وجود اين احتمال, استدلال به روايت ناتمام خواهد بود؟
پاسخ: گرچه بعضى از بزرگان نيز اين احتمال را داده اند, ولى برخى ديگر, مدينه را به همان مدينه منوّره معنى كرده اند. مؤيدات ديگرى هم از روايات بر اين احتمال مى توان اقامه كرد.
علامه مجلسى مى نويسد:
(قال بالمدينة اى الطيبة المعروفة او لعله علم انه يدركه او خبراً منه فى المدينة, وقيل اللام للعهد والمراد بها سرّ من راى يعنى ان سفراءه من اهل سر من راى يعرفونه فسلهم عنه)(24).
مقصود امام(ع) از مدينه, همان مدينه طيبه است. شايد امام(ع) مى دانست كه شخص سؤال كننده, مهدى(ع) و يا خبر او را درمدينه خواهد يافت.
برخى گفته اند: الف و لام كلمه (المدينه) براى عهد است و مقصود سامراست. به اين معنى كه سفيران و نمايندگان خاص حضرت حجت(ع) كه در سامرا هستند, او را مى شناسند. از آنان راجع به فرزند من, بپرس.
علامه مجلسى, در آغاز نظر خود را نسبت به اين روايت, به صراحت اعلام مى دارد و مدينه را به همان مدينه معروف و مشهور تفسير مى كند و قول ديگر را با تعبير (قيل) مى آورد كه حكايت از آن دارد كه مورد تاييد وى نيست.
مؤيد اين احتمال (كه مدينه همان مدينه طيّبه باشد) روايتى است كه از امام جواد(ع) رسيده.
راوى مى گويد از ايشان پرسيدم:
(... مَنِ الخلف بعدك؟ فقال: ابنى على وابنا على, ثم اطرق مليّاً, ثم رفع راسه, ثم قال: انها ستكون حيرة, قلت: فاذا كان ذلك فالى اَين؟ فسكت, ثم قال:
لا اين ـ حتى قالها ثلاثاً فاعدت عليه, فقال: الى المدينة, فقلت: اى المُدُن؟
فقال: مديتنا هذه وهل مدينة غيرها.(25)).
جانشين شما كيست؟
امام (ع) فرمود: فرزندم على و فرزند او[ حسن بن على]
سپس چند لحظه اى ساكت شد و بعد فرمود: به زودى شما دچار حيرت خواهيد شد.
گفتم: در اين دوران حيرت چه كنيم و كجا برويم؟ امام(ع) ساكت شد, سپس سه مرتبه فرمود: جايى نيست.
باز از ايشان پرسيدم.
در پايان فرمود: مدينه.
گفتم كدام مدينه؟
فرمود همين مدينه[ طيّبه] و آيا غير از اين مدينه اى هست؟
قرائن و شواهد تاريخى آن زمان نيز, اين احتمال را تاييد مى كند.
نمونه زير, بيانگر آن است كه شيعيان, امام مهدى را در مدينه طيّبه مى جستند.
محمد بن حسن (236ـ 316) از كسانى است كه براى تحقيق و بررسى مساله غيبت به مدينه رسول رفت.در اين باره نوشته اند:
(وكان من محله فى الشيعة انه كان الوافد عنهم الى المدينة عند وقوع الغيبة سنة
ستّين وماتين واقام بها سنة, وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب عليه السلام ما احتاج اليه(26)).
محمد بن حسن, در ميان شيعيان, موقعيت ويژه اى داشت. در سال 260 هجرى به عنوان تحقيق و بررسى مساله غيبت امام مهدى(ع) وارد مدينه شد و يك سال در آن جا, بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نياز بود, بر وى, روشن شد [و شيعيان را در جريان قرار داد]
در اين نقل تاريخى, هيچ اشاره اى به سامرا نشده, معلوم مى شود كه درنزد گروهى از شيعيان آن زمان, مسلّم بوده است كه امام(ع) در مدينه زندگى مى كند, يا از آن جهت كه حضرت در آن جا به دنيا آمده و بزرگ شده است, و يا اين كه پس از ولادت در سامرا, به مدينه آورده شده, تا از دست ماموران خونخوار خليفه در امان باشد.
اگر قرار بر اين بود كه حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبيعى دوران كودكى و رشد خود را پشت سر بگذارد, بهترين جا براى اين دوران, مدينه بوده است; زيرا هم از مركز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنى هاشم, در مدينه از پايگاه و موقعيّت ويژه اى برخوردار بودند و مى توانستند از اين مولود مسعود, به بهترين وجه محافظت كنند, تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و اين, با اصل اين كه آن حضرت (خفي الولادة والمنشا(27)) است نيز, سازگارى دارد.
از سوى ديگر, حضور حضرت در سامرا, به گونه عادى و معمولى, با توجه به كنترل شديد دشمن نسبت به خانه امام(ع), غير ممكن بوده و لزومى هم ندارد كه همه چيز را با اصل معجزه و كرامت حلّ كنيم. پذيرفتن اين نكته كه امام(ع) در مدينه متولد شده و يا دست كم, پس از ولادت, به آن جا انتقال يافته و در آن جا دوران رشد و كودكى را پشت سر نهاده, با اصول امنيتى, بيشتر سازگار است.

پی نوشت ها:

(1) (كتاب الغيبة), شخ طوسى تحقيق شيخ عباد اللّه تهرانى و شيخ على احمد ناصح,136 ـ 141, مؤسسه معارف اسلاميه. (كتاب الغيبة), محمد بن ابراهيم نعمانى تحقيق على اكبر غفارى/ 116 ـ 126, مكتبه صدوق. (كنز العمال فى سنن الائقوال والائفعال) علاء الدين هندى, ج261/14 تا 276.
(2) .(اثبات الوصية), مسعودى 276/, دارالائضواء, بيروت. (مروج الذهب ومعادن الجوهر) مسعودى, ج199/4, دارالمعرفة, بيروت. (كمال الدين) شيخ صدوق 434/.
(1)(بحارالانوار), علامه مجلسى, ج73/50, مؤسسة الوفاء ,بيروت; (اثبات الوصية),مسعودى 237/
(2) (بحار الانوار), ج113/50.
(3) (همان مدرك), ;200/ (مروج الذهب), ج93/4.
(4) (كتاب الغيبة), شيخ طوسى 231/.
(5) (همان مدرك);644/ (كمال الدين) صدوق 417/ ـ ;423 (بحار الانوار), ج12/51ـ ;25(اثبات الوصية)272/.
(7 و6) (اثبات الوصية) مسعودى 268/ـ270.
(8) (ينابيع المودة),حافظ سليمان455/,بصيرتى,قم.
(9) (كمال الدين) 424/.
(10) (كتاب الغيبة) شيخ طوسى 237/.
(12و 11)(همان مدرك) 231/, 232,239.
(13) (همان مدرك)77/, 105.
(14) (بحار الانوار), ج19/12.
(15) (همان مدرك), ج15/13.
(16) (كتاب الغيبة), شيخ طوسى230/, ;251 (كمال الدين) 434/.
(17) (كتاب الغيبة), شيخ طوسى/ ;232 (كمال الدين)/429 .
(18) (كمال الدين) 501/.
(19) (همان مدرك) ;435/ (سفينة البحار), شيخ عباس قمى, ج703/2.
(20) (المقالات والفرق), سعد بن عبداللّه ابى خلف الاشعرى القمى, با مقدمه و تصحيح جواد مشكور, مقدمه/ط,مركز انتشارات علمى و فرهنگى.
(21) (كمال الدين) 434/.
(22) (اثبات الوصية), مسعودى, 271.
(23) (اصولى كافى), كلينى ج328/1, دارالتعارف, بيروت.
(24) (مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول), علامه مجلسى, ج2/4, دارالكتب الاسلامية, تهران.
(25) (كتاب الغيبة), نعمانى185/.
(26) (رسالة ابى غالب الزرارى) 141/, انتشارات دفتر تبليغات اسلامى, قم.
(27) (اصول كافى), ج;1/341 (مرآة العقول), ج57/4.

پیامک ( اس ام اس ) مبعث رسول اکرم (ص)

پیامک ( اس ام اس ) مبعث رسول اکرم (ص)

تهیه کننده : سید امیرحسین کامرانی راد
منبع : راسخون


نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد
عید مبعث مبارک باد

از بعثت او جهان جوان شد
گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله مسلمین مبارک

رفته خود از عرش تا به فرش سراسر
زیر فلک سایه لوای محمد(ص)
نوری(سیّاره) یافت راه هدایت
تا که شدش عشق رهنمای محمد(ص)
عید مبعث مبارک

آوای بخوان بخوانِ او می ریزداز غار
صدای گفت وگو می ریزدمی
گفت فرشته: اقرأ باسم ربک
عشق است کز آسمان فرو می ریزد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)
ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)
دیده دل، جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)
عید مبعث بر همگان مبارک

تویی هم مصطفی و هم محمد تو را در آسمان نامند احمد
تو کانون صفا مرد یقینی تو عین رحمه للعالمینی
عید مبعث مبارک باد

بعثت نه این سرور، سرور ولایت است
مبعث نه این چراغ، چراغ هدایت است
خورشید چون ز شرق حرا پرتو افکند
احمد نه این فروغ، فروغ رسالت است

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

به امر رب خود لبیک گوییم
به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد
اللهم صل علی محمد


امید آن که لیاقت رحمتی از الطاف رحمة للعالمین را داشته باشیم و این روز را به یادش گناه نکنیم
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

سلام بر مبعث، بهاری‏ترین فصل گیتی!
سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت!
سلام بر مبعث؛ روزی که گل‏های ایمان در گلستان جان انسان شکوفا شد!
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

سلام بر مبعث، عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی، عید ختم ناامیدی،
عید تمایز عدل و ظلم، عید بیداری و تعهّد، عید هدایت
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد


سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک !
سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش‏ها در صحنه حیات بشر !
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

امروز روز تکوین آیه‏های رسالت است. روز تجلّی رحمت الهی.
عید پیامبری رسول خدا(ص) مبارک

ماه فرو ماند از جمال محمّد
سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمّد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

 

ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند
مقصود تویی همه طفیلند
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

بعثت، انقلاب بزرگ بر ضد جهل، گمراهى، فساد و تباهی است.
مبعث، پیام‌آور عدالت و کرامت انسانی است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

بعثت، تجلی انوار الهی طلوع خورشید درخشان خاتمیت است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

بعثت حضرت محمد (ص)، تفسیر چگونه زیستن برای انسان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

معنویت و توجه به مبدأ آفرینش میوه بعثت رسول‌الله است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد


بعثت، انفجار نور درخشان الهى، در ظلمات جهل و خرافات بود.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

بعثت، امید انسان به فردایی روشن است.
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بی‌‌حد او بر زمینیان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد


عید سعید مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، مبارک باد.

 

سلام

سه شنبه  رفتم جمکران. جای همتون خالی.برای همه مریضها وگرفتارها دعا کردم.ان شالله یه روزی بیاد که هیچکس مشکلی نداشته باشه.امیدوارم روزی همه دوستان خوبم رو توی جمکران ببینم.